بی حس بی حال، بی رمق، سست و ضعیف، بی درد ادامه... بی حال، بی رمق، سست و ضعیف، بی درد تصویر بی حس فرهنگ فارسی عمید
بی حس (حِ / حِس س) عاجز از احساس کردن. (ناظم الاطباء). که چیزی را درنیابد. رجوع به حس شود. ادامه... عاجز از احساس کردن. (ناظم الاطباء). که چیزی را درنیابد. رجوع به حس شود. لغت نامه دهخدا
بی حس بی حال، کرخت، وارفتهمتضاد: پرتوانمتضاد: چالاک، چست، بی درد ادامه... بی حال، کرخت، وارفتهمتضاد: پرتوانمتضاد: چالاک، چست، بی درد فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی حسبی حِسّ imperceptible, engourdi ادامه... imperceptible, engourdi تصویر بی حس دیکشنری فارسی به فرانسوی
بی حسبی حِسّ isiyogundulika, kupoteza hisia ادامه... isiyogundulika, kupoteza hisia تصویر بی حس دیکشنری فارسی به سواحیلی
بی حسبی حِسّ tidak peka, mati rasa ادامه... tidak peka, mati rasa تصویر بی حس دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بی حسبی حِسّ ongevoelig, gevoelloos ادامه... ongevoelig, gevoelloos تصویر بی حس دیکشنری فارسی به هلندی
بی حسبی حِسّ imperceptivo, entumecido ادامه... imperceptivo, entumecido تصویر بی حس دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بی حسبی حِسّ impercettibile, intorpidito ادامه... impercettibile, intorpidito تصویر بی حس دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بی حسبی حِسّ imperceptível, entorpecido ادامه... imperceptível, entorpecido تصویر بی حس دیکشنری فارسی به پرتغالی
بی حسبی حِسّ niewrażliwy, odrętwiały ادامه... niewrażliwy, odrętwiały تصویر بی حس دیکشنری فارسی به لهستانی
بی حسبی حِسّ нечутливий , онімівший ادامه... нечутливий , онімівший تصویر بی حس دیکشنری فارسی به اوکراینی
بی حسبی حِسّ нечувствительный , онемевший ادامه... нечувствительный , онемевший تصویر بی حس دیکشنری فارسی به روسی